کد مطلب:77668 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

خطبه 184-به همام درباره پرهیزکاران











و من خطبه له علیه السلام

روی ان صاحبا لامیرالمومنین علیه السلام یقال له همام، كان رجلا عابدا، فقال له: یا امیرالمومنین صف لی المتقین حتی كانی انظر الیهم. فتثاقل عن جوابه، ثم قال علیه السلام:

«یا همام، اتق الله و احسن، ف(ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون) فلم یقنع همام بذلك القول حتی عزم علیه، فحمد الله و اثنی علیه، و صلی علی النبی، صلی الله علیه و آله ثم قال علیه السلام:

یعنی و از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است، مروی است كه صاحبی بود از برای امیرالمومنین علیه السلام همام نام بود كه بود مرد عابدی، پس گفت: به امیرالمومنین كه یا امیرالمومنین، وصف بكن و بیان نما از برای من متقین و پرهیزكاران را، تا اینكه گویا كه من نگاه می كنم به سوی ایشان، پس سنگینی ورزیدند و درنگ كردند آن حضرت در جواب او، پس گفت علیه السلام: كه ای همام بپرهیز از خدا و كار نیك بكن، پس به تحقیق كه خدای تعالی با پرهیزكاران است و با محسنین است، پس قناعت نكرد همام به این جواب تا اینكه سوگند

[صفحه 814]

داد بر حضرت علیه السلام از برای جواب گفتن. گفت راوی: پس حضرت علیه السلام حمد و ستایش كرد خدا را و درود گفت بر او، و صلوات فرستاد بر پیغمبر، صلی الله علیه و آله، پس گفت:

«اما بعد، فان الله سبحانه، خلق الخلق حین خلقهم، غنیا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لانه لا تضره معصیه من عصاه، و لا تنفعه طاعه من اطاعه، فقسم بینهم معایشهم، و وضعهم من الدنیا مواضعهم، فالمتقون فیها (هم) اهل الفضائل: منطقهم الصواب، و ملبسهم الاقتصاد، و مشیهم التواضع.»

یعنی بعد از حمد خدا و صلوات بر پیغمبر صلی الله علیه و آله، پس به تحقیق كه خدای سبحانه ایجاد كرد موجودات را در وقتی كه مصلحت بود ایجاد ایشان در آن وقت، در حالتی كه بی نیاز بود از فرمان برداری ایشان، و ایمن بود از ضرر نافرمانی ایشان، به علت اینكه ضرری به او نمی رساند نافرمانی كسی كه نافرمانی كرده است او را، و نفع نمی رساند به او فرمانبرداری كسی كه فرمان او را برده است، زیرا كه خداوند عالم كامل من جمیع الجهات است و مقتدر به همه ی جهات، پس نفع و ضرر به او از جمله ی ممتنعات است، بلكه طاعت مطیع منفعت به نفس خود است، و عصیان عاصی مضرت بر ذات خود. پس معین كرد در میان خلایق معیشتها و گذران زندگانیهای ایشان را، و گذاشت ایشان را از گذران دنیا در جایگاه سزاوار به ایشان، پس پرهیزكاران در دنیا ارباب كمالات و ملكات پسندیده اند: و گفتار ایشان درست و راست است، و پوشاك ایشان میانه روی و عدل است، و رفتار ایشان تواضع و فروتنی است.

«غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم، و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم. نزلت انفسهم منهم فی البلاء كالتی نزلت فی الرخاء. و لولا الاجل الذی كتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین، شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب.»

یعنی بپوشند چشمهای خود را از هر چیزی كه خدا حرام كرده است بر ایشان، و وادارند گوشهای خود را بر شنیدن علم نفع بخشنده از برای ایشان در آخرت. فرود آید نفسهای هر یك ایشان در بلایا و شدائد و گرفتاریها از برای ایشان، مثل كسی كه فرود آید

[صفحه 815]

نفس او در فراخی و فراغبالی و آسایش در راضی بودن به قضای خدا و شاكر شدن به داده ی او به طیب خاطر، بدون ملالت و كراهتی. اگر نبود مدت معین آنچنانی كه نوشته است خدای تعالی از برای ایشان و لازم گردانیده است بودن ایشان را در آن مدت، هر آینه قرار نمی گرفت جانهای ایشان در بدنهای ایشان در لحظه ای، از جهت اشتیاق به سوی ثواب خدا كه باعث پریدن مرغ روح ایشان می شد از قفس بدن و از جهت ترسیدن از عذاب خدا كه موجب بیرون شدن جان ایشان می گشت از قالب تن.

«عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم. فهم و الجنه كمن قد رآها، فهم فیها منعمون و هم و النار كمن قد رآها فهم فیها معذبون. قلوبهم محزونه و شرورهم مامونه و اجسادهم نحیفه و حاجتهم خفیفه و انفسهم عفیفه.»

یعنی بزرگ نمود (ن) خالق در پیش نفسهای ایشان پس كوچك نمود ماسوای در چشم ایشان، یعنی اعتقاد كردند عظمت و بزرگی خدا را، پس در نظر ایشان درآمد حقارت مادون خدا، پس حال ایشان با بهشت مثل كسی است كه دیده باشد او را پس در آنجا به ناز و نعمت گذرانده باشد و حال ایشان با جهنم مانند كسی است كه دیده باشد او را، پس در آنجا به عذاب گذران كرده باشد، یعنی ایشان در امر بهشت و دوزخ بر یقینی باشند به مثابه ی مشاهده. دلهای ایشان قرین حزن و اندوه است از گرفتار بودن در زندان دنیا و مردم آسوده باشند از بدیهای ایشان، زیرا كه خود آسوده اند و بدنهای ایشان لاغر باشد از خوف و ریاضت و درخواست ایشان به مردم بسیار سبك باشد، زیرا كه قانع باشند و محتاج نباشند به كسی مگر به اندك و نفسهای ایشان با عفت باشد زیرا كه مطلقا میل نكنند به دنیا، چه جای ارتكاب به محرمات باشد.

«صبروا ایاما قصیره، اعقبتهم راحه طویله، تجاره مربحه یسرها لهم ربهم. ارادتهم الدنیا و لم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها. اما اللیل، فصافون اقدامهم، تالین لاجزاء القرآن یرتلونه ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم، فاذا مروا بایه فیها تشویق ركنوا الیها طمعا، و تطلعت نفوسهم الیها شوقا، وظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بآیه فیها

[صفحه 816]

تخویف، اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم. فهم حانون علی اوساطهم، مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم، یطلبون الی الله تعالی فی فكاك رقابهم.»

یعنی شكیبایی در زحمت پیشه كردند در روزگار كوتاهی، در عقب درآمد ایشان را آسایش مدتهای درازی و تجارت با منفعتی كه میسر ساخت از برای ایشان پروردگار ایشان. خواست ایشان را اهل دنیا، یعنی خواستند آمیزش با ایشان را و نخواستند ایشان اهل دنیا را و الفت با آنها را، و اسیر كرد ایشان را دنیا به گرفتاریها و شدائد، پس فدا دادند لذات و خواهشهای نفسهای خود را به دنیا و ترك علاقه از او كردند. و خلاص شدند از اسیری او و راحت یافتند از غل و زنجیر شدائد و مكروهات او. و اما حال ایشان در شب پس صف زنندگان باشند به پاهای خود از برای قیام به نماز، تلاوت كنندگان باشند مر جزوهای قرآن را در حالتی كه نیك قرائت كنند نیك قرائت كردنی، به اندوه بیندازند به سبب قرآن نفسهای خود را و به هیجان درآورند علم دوای درد جهل خود را از فهم معانی قرآن، پس در وقتی كه برخورند به آیه ای كه در آن بشارت موجبه ی شوق به عبادت باشد، درنگ كنند به سوی آن آیه از جهت طمع آن بشارت و برآیند از جای به سوی تحصیل آن از روی شوق و خواهش و گمان كنند كه در پیش چشم ایشان است از شدت یقین به آن و در وقتی كه برخورند به آیتی كه در آن باعث ترسی باشد گوش دهند به آن و قبول كنند به گوشهای دلهای ایشان و گمان كنند كه صدای افروخته شدن جهنم و شیون اهل آن در بیخهای گوشهای ایشان است. پس ایشان خم شوندگان باشند بر كمرهای خود از برای ركوع، پهن سازندگان باشند مر پیشانیهای خود را و كفهای دست خود را و زانوهای خود را و سرهای پاهای خود را از برای سجود، در حالتی كه طلب كننده اند از خدا واكردن گردنهای ایشان را از غل و زنجیر عذاب او، آزاد شدن از آتش جهنم را.

«و اما النهار، فحلماء علماء، ابرار اتقیاء، قد براهم الخوف بری القداح، ینظر الیهم الناظر

[صفحه 817]

فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول قد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم، لایرضون من اعمالهم القلیل و لا یستكثرون الكثیر. فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون. اذا زكی احد منهم خاف مما یقال له، فیقول: انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم منی بنفسی. اللهم لاتواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون و اغفرلی مما لایعلمون.»

یعنی و اما حال ایشان در روز، پس بردباران دانایان، نیكوكاران پرهیزكاران باشند، به تحقیق كه رندیده است و كاهانده است ایشان را ترس خدا مانند رندیدن و باریك كردن چوب تیر، نگاه می كند به سوی ایشان نگاه كننده پس گمان می كند ایشان را دردمند و حال آنكه نیست با این جماعت درد ظاهری و می گوید كه مشروع گردیده اند از شدت حیرت ایشان و حال آنكه هر آینه حیران گردانیده است ایشان را امر بزرگی كه شوق و عشق به لقاء پروردگار باشد. خشنود نمی شوند در عبادات خود به اندك و نمی شمارند بسیار از عبادات را بسیار، پس ایشان تهمت گذارنده اند به نكردن عبادت نفسهای خود را و از عبادات خود ترسناكند كه گاه باشد مقبول نشود بلكه مواخذ بشوند در آن. در وقتی كه به پاكی از گناه یاد كرده شود یكی از ایشان، می ترسد از جهت آنچه درباره ی او گفته شده، پس می گوید كه من داناترم به نفس من از غیر من و پروردگار من داناتر است از من به نفس من كه من پاك از گناه نیستم، بار خدایا مگیر مرا به آنچه گفتند درباره ی من از پاك بودن، یعنی مرا به عجب مینداز از این گفتار تا مواخذه كنی از من به سبب آن و بگردان مرا بهتر از آنچه گمان بردند در شان من و بیامرز از برای من گناهی را كه ایشان نمی دانند از نقائص باطنی من.

«فمن علامه احدهم انك تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین و حرصا فی علم و علما فی حلم و قصدا فی غنی و خشوعا فی عباده و تجملا فی فاقه و صبرا فی شده و طلبا فی حلال و نشاطا فی هدی و تحرجا عن طمع. یعمل الاعمال الصالحه و هو

[صفحه 818]

علی وجل، یمسی و همه الشكر و یصبح و همه الذكر، یبیت حذرا و یصبح فرحا، حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه.»

یعنی پس از نشانه ی یكی (از) ایشان این است كه تو می بینی از برای او توانائی را در دین و احتیاط را در عین نرمی و اعتقاد را در عین یقین و حرص را در دانستن و علم را در بردباری و میانه روی را در عین بی نیازی و تذلل را در عین بندگی و استغنا را در عین احتیاج و شكیبائی را در عین سختی، و طلب كردن را در حلال و خوشحال بودن را در راه یافتن و عیب دیدن را در طمع كاری. می كند عملهای نیكو را و حال آنكه اوست ترسناك، شب را به سر می برد و حال آنكه همت او صرف شكر كردن است و روز را می گذراند و حال آنكه همت او صرف ذكر كردن است. داخل شب می شود ترسناك، داخل روز می شود خوشحال، ترسناك است از جهت ترس غفلت از ذكر خدا و خوشحال است به سبب آن چیزی كه رسیده است به آن از فضل و رحمت خدا.

«ان استصعبت علیه نفسه فیما تكره، لم یعطها سولها فیما تحب. قره عینه فیما لایزول و زهادته فیما لایبقی، یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل، تراه قریبا امله، قلیلا زلله، خاشعا قلبه، قانعه نفسه، منزورا اكله، سهلا امره، حریزا دینه، میته شهوته، مكظوما غیظه، الخیر منه مامول و الشر منه مامون. ان كان فی الغافلین كتب فی الذاكرین و ان كان فی الذاكرین لم یكتب من الغافلین. یعفوا عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه. بعیدا فحشه، لینا قوله، غائبا منكره، حاضرا معروفه، مقبلا خیره، مدبرا شره.»

یعنی اگر دشوار بگیرد نفس او بر او در چیزی كه كراهت دارد نفسش او را، عطا نمی كند به نفس خود خواهش او را در چیزی كه دوست می دارد او را. روشنائی چشم او در چیزی است كه زائل نمی شود كه عزت آخرت باشد و بی رغبتی او در چیزی است كه باقی نمی ماند كه لذت دنیا باشد. و مخلوط می كند بردباری را به دانایی و گفتار را به كردار، می بینی او را كه نزدیك است آرزوی او، اندك است لغزش او، ترسانست دل او، قناعت كننده است نفس او، اندك است خواهش او، آسانست موونه او، محفوظ است دین او، مرده است شهوت حیوانیه ی او، فرونشانده شده است خشم او از حلم او، از خیر

[صفحه 819]

او امیدوارند مردم و از شر او امنند مردم. اگر بنشیند در میان غافلان نوشته شده است از ذكركنندگان، زیرا كه ذاكر است به دل و زبان و چنانچه بنشیند در مجلس مذاكره ی علم علما و یا در مجلس قرائت قرآن، نوشته نمی شود از غافلین، زیرا كه به دل ذاكر است اگر چه مستمع و خاموش است. در می گذرد از آن كسی كه ستم به او كند و بخشش می كند به كسی كه حق او را نداده است و صله ی رحم به جا می آورد با كسی كه قطع صله ی رحم او كرده است، دور است از مردم قبیح گفتن او، نرم و ملائم است گفتار او، دور است از مردمان بدی او و حاضر است از برای مردمان نیكی او، روآورنده است به مردم نفع او، روگرداننده است از مردم ضرر او.

«فی الزلازل وقور و فی المكاره صبور و فی الرخاء شكور، لایحیف علی من یبغض و لا یاثم فیمن یحب، یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه، لایضیع ما استحفظ و لا ینسی ما ذكر، و لا ینابز بالالقاب و لا یضار بالجار و لا یشمت بالمصائب و لا یدخل فی الباطل و لا یخرج من الحق. ان صمت لم یغمه صمته و ان ضحك لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یكون الله هو الذی ینتقم له. نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحه، اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه. بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنا منه لین و رحمه، لیس تباعده بكبر و عظمه و لا دنوه بمكر و خدیعه.»

یعنی در شدائد و بلایا با تمكین است و در مصائب شكیبا است و در وسعت روزی شكرگزار است و ستم نمی كند بر كسی كه خشم دارد و مرتكب گناه نمی شود درباره ی كسی كه دوست دارد. اقرار به حق می كند پیش از آنكه شهادت داده شود بر حق (او). ضایع نمی سازد چیزی را كه به او سپرده باشند و فراموش نمی كند چیزی را كه مذكور كرده باشند به او، نمی خواند مردم را به لقبهای بد و ضرر نمی رساند به همسایه و شماتت نمی كند به مصیبتهای دیگران و داخل نمی شود در امر باطل ناحق و بیرون نمی رود از حق. اگر خاموش شود غمگین نسازد او را خاموشی او و اگر بخندد بلند نشود آواز او و اگر ستمزده شود شكیبایی پیش گیرد تا اینكه باشد خدا آن كسی كه انتقام گیرد از برای او. نفس او از جانب او در رنج است و مردمان از جانب او در آسایشند،

[صفحه 820]

مشقت رساند بر نفس خود از برای راحت آخرت خود و راحت رساند به مردمان از جانب نفس خود. دوری او از كسی كه دور شود از او بی رغبتی است از دنیا و پاكی است از او و نزدیكی از كسی كه نزدیك شود به او ملائمت و دل سوزی است، نیست دور گردی او به سبب كبر و بزرگی و نه مصاحبت او به سبب مكر و خدعه.

قال فصعق همام صعقه كانت نفسه فیها. فقال امیرالمومنین علیه السلام: «اما و الله لقد كنت اخافها علیه.» ثم قال: «هكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؟» فقال له قائل: فما بالك انت یا امیرالمومنین! فقال علیه السلام: «ویحك، ان لكل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه. فمهلا لا تعد لمثلها، فانما نفث الشیطان علی لسانك.»

یعنی پس گفت راوی كه پس صیحه زد همام صیحه زدنی كه بود روح او در آن صیحه، یعنی مرد از آن صیحه. پس گفت امیرالمومنین علیه السلام: آگاه باش سوگند به خدا كه هر آینه بودم من كه می ترسیدم آن صیحه ی مرگ را بر او. یعنی به این جهت تثاقل و درنگ كردم در جواب. پس گفت علیه السلام كه مانند این كار می كند موعظه های بلاغت دار به اهلش؟ پس گفت گوینده كه پس چگونه است حال تو ای امیرالمومنین؟ یعنی چرا در تو مثل این عمل را نكرد. پس گفت علیه السلام: وای بر تو باد، به تحقیق كه از برای هر مرگی مدت معینی است كه از او درنگذرد و سبب و شرطی است كه از او تجاوز نكند. و درباره ی همام بعد از رسیدن اجل سبب و شرط، وعظ واعظ بود كه اثر كرد و مدت اجل من نرسیده است تا اینكه موعظه این اثر را تواند كرد. و حال آنكه در او علیه السلام نیز تاثیر واقعی كرده بود و او مرده بود به موت ارادی به تقریب اتعاظ از خدا و رسول صلی الله علیه و آله، مردنی بالاتر از مردن طبیعی، پس گفت علیه السلام: مهلت دادم تو را مهلت دادنی در این كلام و عود مكن بعد از این به مثل این كلام كه رد قول امام بحق ارتداد و كفر و موجب قتل تو است، لكن چون ندانسته گفتی، امهال و مساهله باشد با تو، پس نبود این كلام تو مگر اینكه دمیده بود آن را شیاطین بر زبان تو كه تو را هلاك گرداند به تقریب باطل و ناحق بودن این كلام.

[صفحه 821]


صفحه 814، 815، 816، 817، 818، 819، 820، 821.